زبان

آیا حساب کاربری در سایت پژواک ندارید؟

برای اشتراک اینجا کلیک کنید.

author avatar
19 Aug 2015 - 11:03
author avatar
19 Aug 2015 - 11:03

استقلال هر کشور از عوامل عمده­ی اعتبار، اقتدار و پیشرفت آن است. اهمیت آن در حدی است که ملت­ها به خاطر آن از جان و مال و عزیزترین فرزندان خود می­گذرند، تا آن را به دست آورند. ملت­های مختلف تجارب طولانی تاریخی در جهت کسب استقلال را از سر گذرانده­، و به این خاطر قربانی­های سنگینی را متحمل شده­اند. افغانستان از جمله­ی کشورهایی است که افتخار باز پس گیری استقلال خود را از قدرت­های متجاوز در دوره­های مختلف تاریخی دارد، و این موضوع برای افغان­ها از اهمیتی خاص برخوردار است.

اهمیت تاکید بر استقلال:

با تمجید از استقلال و تاکید بر هویت ملی، هر کشور به توانایی­های خود باور پیدا می­کند، به حفظ مواریث خود همت می­گمارد، از ذخایر و دارای­های عمومی خود حفاظت می­کند، و به پیشرفت خود در آینده تلاش می­ورزد. ملت­هایی که این باور از آنان سلب می­شود به زبونی در برابر بیگانگان و مزدوری برای آنان روی می­آورند. آنان دارایی­های مادی و معنوی خود را به فروش می­گذارند و رابطه­ی خود با گذشته و آینده را از یاد می­برند. چنین ملت­هایی در مسیر اضمحلال تدریجی قرار گرفته و سر انجام نابود می­شوند.

اگر ملتی بخواهد که در میان ملت­های جهان از آبرو و حیثیت قابل قبولی برخوردار باشد، شهروندانش با احترام دیده شوند، سرمایه­هایش از تاراج محفوظ بماند، تمامیت ارضی­اش در معرض نقض و تعرض قرار نگیرد، برای آینده­اش با قدرت و اعتماد به نفس لازم برنامه ریزی کند، و جایگاه شایسته خود را در جهان به دست آورد، شرط اولش داشتن استقلال است. این موضوع چنان بدیهی است که همه­ی ملت­های جهان امروزه بر آن اجماع دارند، و برای تعمیق و نهادینه سازی آن، ادبیات غنی و گسترده­ای در همه­ی فرهنگ­ها تولید شده و آن را به باوری روشن و استوار تبدیل کرده است.

مبانی درونی استقلال:

در افغانستان نیز مانند هر کشور دیگر، استقلال از اهمیت لازم برخوردار است. اما تجربه­های ناموفق بعد از کسب استقلال، پرسش­هایی جدی را در باره­ی معنای استقلال در این جامعه به میان کشیده و همزمان نوعی سردرگمی را نیز به دنبال آورده است.

از یک طرف کسانی که برداشتی کلاسیک و سنتی از استقلال دارند، هرگونه تعامل با کشورهای بیگانه، هرگونه امتیازدهی، و هرگونه همپیمانی با آنها را، بخصوص با کشورهایی که در ذهنیت عمومی جامعه­ی افغانی متهم به تجاوزگری، دسیسه سازی یا زورگویی هستند، از نوع خیانت به استقلال به شمار می­آورند و هر کسی را که در این زمینه گامی بردارد متهم به خود فروختگی و بیگانه پرستی می­کنند. این اتهام از بس بار غلیظی دارد بسیاری از کشنگران عرصه­های سیاسی و اجتماعی می­کوشند به هیچ روی در معرض آن قرار نگیرند، و حتی گاه از تصمیم­هایی که متیقن به درستی آن هستند، ناچار می­شوند اجتناب کنند، تا خود را از این اتهام دور داشته باشند.

در طرف دیگر، کسانی هستند که با مرور بر تجربه­های ناکام گذشته چه در افغانستان و چه در برخی دیگر از کشورها، وقتی می­بینند که استقلال نتایج چندانی برای آنان نداشته است، به اصل این مفهوم بی­باور می­شوند. آنان می­گویند اگر جنگ و مبارزه برای کسب استقلال به این هدف بود که از تاراج دارایی­های ملی جلوگیری شود، راه پیشرفت هموار گردد، زندگی مردم از فلاکت نجات یابد، عدالت اجتماعی تحقق پیدا کند، بر فقر و محرومیت مهر پایان زده شود، فرصت­های همگانی افزایش یابد و به تساوی در اختیار شهروندان قرار بگیرد، این استقلال نام نهاد به هیچ­یک از این­ها نینجامیده، و هیچ تفاوتی نسبت به دوره­های قبل از استقلال پیدا نکرده است. می­گویند استقلالی که بودن و نبودنش مساوی باشد، آیا ارزش دارد که بخاطر آن جنگی صورت بگیرد، خونی ریخته شود، و در به دری­هایی گسترده تحمل شود.

در این وضعیت اعتبار استقلال و اهمیت آن در نظر فرزندان یک آب و خاک در معرض مناقشه و تردید قرار می­گیرد، و گاه این برداشت­های متفاوت از موضوع سبب می­شود که اختلافات داخلی اوج بگیرد و هر گروه دیگری را در معرض اتهام­های مختلف قرار بدهد.

مفهوم استقلال در دنیای جدید:

لازم است مفهوم استقلال مورد مطالعه و ارزیابی مجدد قرار بگیرد، تا ابهام­ها برطرف گردد و از گسترش دامنه­ی اختلافات داخلی در میان شهروندان یک کشور جلوگیری شود.

اگر استقلال به این معنا باشد که یک کشور از هیچ نظر به کشوری دیگر وابسته نباشد و بتواند همه­ی نیازهایش را با تکیه بر منابع و توانایی داخلی خود برآورده بسازد، چنین استقلالی در جهان امروز وجود ندارد. در گذشته­های دور، برخی از کشورها و جوامع می­توانستند دیواری به دور خود بکشند و ارتباط خود را با بقیه کشورها قطع کنند، بدون اینکه با قحطی و مشکلات حاد دیگر مواجه شوند، هرچند که از پیشرفت و رشد اقتصادی نیز محروم می­شدند، چرا که شکوفایی اقتصادی و فرهنگی محصول داشتن روابط حسنه­ی تجاری، سیاسی و فرهنگی با ملت­های دیگر است، و همه­ی تمدن­های بزرگ در بستر چنین روابطی سر بر آورده­اند.

با اینهم، در قدیم اگر ملتی از بلند پروازی­ها دست می­کشید و به هر دلیلی ترجیح می­داد که در درون مرزهای خود زندگی کند، و با هیچ کس مراوده­ای نداشته باشد، به دلیل تفاوت سقف نیازها و سطح معیشت و اموری از این دست، می­توانست نوعی خودبسندگی را در پیش بگیرد، و به تولیدات و محصولات داخلی خود اکتفا بورزد، بدون اینکه به بن بستی همه جانبه گرفتار آید.

در دنیای امروز چنین چیزی مطلقا ممکن نیست. همه­ی کشورها، در هر سطحی که هستند نیازمند برقراری ارتباط با کشورهای دیگرند، و از طریق مراودات تجاری، سیاسی و فرهنگی می­توانند به زندگی خود سر و سامانی بدهند. به هر پیمانه که روابط یک کشور با کشورهای دیگر گسترده شود، به همان پیمانه وابستگی­هایی نیز به وجود می­آید. بهترین مثالش در شرایط کنونی روابط تجاری اروپا و امریکا با کشوری مانند چین است که در عین رقابت شدید سیاسی و اقتصادی میان آن­ها، وابستگی دوجانبه و چند جانبه­ی این کشورها به همدیگر در حدی است که هر حرکت منفی یا مثبتی می­تواند بر وضعیت کشور دیگر تاثیر مستقیم بگذارد.

بنا بر این، استقلال صرفا به معنای عدم وابستگی نیست، و قطع رابطه با کشورهای دیگر نیز نمی­تواند راهی به تامین استقلال شناخته شود، چنانکه داشتن رابطه نزدیک و گاه تنگاتنگ با دیگران به استقلال آن کشور مخل واقع نخواهد شد. همچنان، استقلال به معنای روحیه بیگانه ستیزی نیست. ملت­هایی که نسبت به کشورهای بیگانه حس منفی، بدبینی مضاعف و بی­اعتمادی غیر عادی پیدا می­کنند، هم از شناخت آنها محروم می­شوند و هم از فرصت­ها و امکاناتی که از طریق ارتباط با آنها می­تواند فراهم گردد.

شاید در روزهایی که یک ملت مورد تجاوز مستقیم نظامی قرار می­گیرد، خاکش اشغال می­شود، مردمش به خاک و خون کشیده می­شوند و دارایی­هایش به یغما می­رود، تقویت روحیه­ی بیگانه ستیزی به شکل مقطعی یک نیاز فوری باشد، تا از آن نفرت، چاشنیِ مبارزه و جنگ ساخته شود. اما اینکه این روحیه تبدیل شود به وضعیت دایمی، به نفرت مستمر و به بدبینی بلا انقطاع، این یک بیماری خواهد بود که باعث انزوای یک ملت و مانع دست­یابی به فرصت­های سازنده و رشد دهنده خواهد بود.

استقلال در بستر واقعیت:

اگر بخواهیم مفهومی واقع گرایانه از استقلال داشته باشیم باید میان لایه­های ثابت و متغیر این مفهوم فرق بگذاریم. استقلال واقعی آن است که زیربنای کافی برای قوت و قدرت درونی یک کشور وجود داشته باشد. کشوری که از داخل به شدت پاشیده باشد، در فقر دست و پا بزند، از کمبود منابع لازم مادی و انسانی رنج ببرد، از فساد به ستوه آمده باشد، از نابرابری و ستم به فغان رسیده باشد، از اختلافات داخلی کمرش خم شده باشد، بدانگونه که یکی از شاعران دوران جهان گفته بود:

قیام ما که قیامت نمود بر سر روس/ ز اختلاف گران قامتش خمید بیا

چنین کشوری از استقلالش هیچ سودی نخواهد برد و هر هزینه­ی مادی یا انسانی برای دستیابی به چنین استقلالی به هدر دادن جان و مال مردم خواهد بود. کسانی که خواهان استقلال واقعی برای کشورشان هستند باید قبل از هر چیز بر تحکیم پایه­های وحدت مردمی، استفاده­ی بهینه از منابع مادی و انسانی، برچیدن بساط نا برابری، ریشه کن کردن فساد و استفاده جویی، و مهار نابسامانی­های داخلی تمرکز کنند.

دیگر اینکه وابستگی و استقلال در برخی لایه­های خود در هم تنیده هستند. یک کشور ممکن است در برخی عرصه­ها از استقلال برخوردار باشد، اما در برخی از عرصه­های دیگر، بنا به دلایل فرهنگی، اقتصادی یا تاریخی نتواند کاملا احساس استقلال کند و به همان تناسب تصمیم بگیرد. یکی از نمونه­های واضح آن در شرایط کنونی رابطه­ای است که کشورهای کامنولت انگلوسکسونی با دولت شاهی بریتانیا دارند. این کشورها در عین استقلال در امور سیاست خارجی، سیاست­های پولی، و بسیاری از پالیسی­های داخلی، اما در برخی تصمیم­ها وابسته به موافقت ملکه­ی بریتانیا یا نماینده­ی او هستند. شروع کار رسمی نخست وزیر در برخی از این کشورها بدون امضای نماینده­ی ملکه ممکن نیست، عکس ملکه بر روی اوراق پولی شان به چاپ می­رسد و در برخی از تصامیم بین المللی مجبور هستند که با مشوره عمل کنند.

یعنی استقلال در جهان امروز و در تجربه­ی کشورهای مختلف مفهوم سیالی پیدا کرده است، و آنچه ملاک اساسی در این زمینه شناخته می­شود تامین منافع یک کشور است، و بر همان اساس مفهوم استقلال و دامنه­های آن شکل می­گیرد.

نباید در باره­ی استقلال دچار افراط و تفریط شد. بی­اعتنایی به این مفهوم و پوچ دانستن آن به سقوط یک ملت و محو آن منجر خواهد شد، اما در عین زمان، تاکید افراطی بر مفهومی سطحی از آن به بیگانه هراسی کور، فلاکت داخلی و گیر ماندن در چنبره­ی تعاریف کلیشه­ای منتهی خواهد گردید.

برخورد آگاهانه با موضوع استقلال، تاکید بر پایه­های درونی آن، فراهم آوری زمینه­های داخلیِ حفظ و تداوم استقلال، و درهم تنیدگی لایه­های مختلف آن که موجب سیالیت مفهومی­اش می­شود، از جمله ضرورت­های تعامل بهتر با روز استقلال کشور است.

يادداشت: این مقاله بيانگر نظر نویسنده است، پژواک در قبال آن مسووليتى ندارد.

Visits: 4

این مقاله بيانگر نظر نویسنده است، پژواک در قبال آن مسووليتى ندارد.

معرفی نویسنده

تماس با ما

ارسال گزارش

آژانس خبری پژواک علاقمند است تا گزارش های شما را نشر کند. در صورت تمایل با کلیک کردن بر روی این لینک با ما تماس بگیرید.

اپلیکیشن موبایل پژواک

اپلیکیشن پژواک را بر روی تلفن هوشمند خود نصب کنید تا آخرین خبرهای ما را دریافت کنید. بیشتر